مرداد 90 - افسوس که روزگار بر خلاف ارزوهایم گذشت افسوس......
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
افسوس که روزگار بر خلاف ارزوهایم گذشت افسوس......

 

چرا هر که را دوست می داریم دلمان را میشکند چرا به هر که وفا می کنیم بی وفایی میبینیم

چرا هر که عاشقمان میشود لجبازی میکنیم

چرا همیشه در زندگی معنی حقیقی عشق را نمیفهمیم

چرا ادعای عاشقی می کنیم

چرا به خاطر هم زندگی نمی کنیم

و هزار چرای بیحواب

جواب این چرا ها را از تو میخواهم از تو که بی خبر رفتی و میخواهم بیخبر بیایی

میدانم سفر را بیشتر از من دوست داری امان بدان قلب عاشق تکیه گاه عشق است

 http://javoony.com/wp-content/uploads/2010/09/love.jpg


نوشته شده در چهارشنبه 90/5/26ساعت 1:43 صبح توسط الهه نظرات ( ) | |

صرف کن!...

رفتم ..رفتی. رفت..

ساکت میشوم میخندم !...

 ولی خنده ام تلخ میشود،...

استاد داد میزند خوب بعد ادامه بده

و من میگویم:

رفت... رفت... رفت رفت...

و دلم شکست،

 غم رو دلم نشست،

 رفت شادیم بمرد،

شور از دلم ببرد ،...

رفت ..رفت ..رفت...

و من میخندم و میگویم... -

 خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است ...

کارم از گریه گذشته است به آن میخندم

خنده تلخ آدما همیشه از دل خوشی نیست

گاهی شکستن دلی کمتر از آدم کشی نیست ...


نوشته شده در چهارشنبه 90/5/26ساعت 1:43 صبح توسط الهه نظرات ( ) | |

باید فراموشت کنم

چندیست تمرین می کنم

من می توانم ! می شود !

آرام تلقین می کنم

حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....

تا بعد، بهتر می شود ....

فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم

من می پذیرم رفته ای

و بر نمی گردی همین !

خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم

کم کم ز یادم می روی

این روزگار و رسم اوست !

این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم

http://www.magle.dk/cds/singles/sunset-cover.jpg


نوشته شده در چهارشنبه 90/5/26ساعت 1:43 صبح توسط الهه نظرات ( ) | |

 

       

 تورو خدا واسه منم دعا کنید واعا محتاج به دعا هستم

 

 

                   ((دل نوشته هایی ناگفته با پرودگارم1))

                                        

                                                       خداوند...

خوب می دانم که گام در مسیری نهادم که مقصدش با تو نصبتی دارد

وهرچند خیال کردم گام هایم به سمت افقی بی بازگشت می روند 

 اما این افق و این انتها از بدو حرکت آغازین گام بازگشت مطلق بوده است

همچون راه و مسیر همه ی خلق و همه ی عالم که انتهای همه

تنها    منتهی به مدارتوست...

                                      وخداوند...

با آنکه برای همگی مان گاه بدرقه سفری خوش آرزو کرده ای:

چرا بعضی از ما سفر به سلامت می بریم و بازگشتمان شادمان است

و بعضی ازما اندوه و غم و گریه حاصل سفر ناخوشمان می شود

و هیچ از خنده نصیب لب هایمان نیست؟؟؟

می دانم خداوند...می دانم پروردگار...

می دانم که شادمانی و خنده ام لبخند جاودان خداوندیت را می انگیزد

وخوب تر می دانم که غم و گریه ام را دوست نمی داری و نمی پسندی...

                                    پس خداوندم...

چه نالایقم اگراز بازگشت سفر بندگی ام گریه و غم نابنده گی سوغات 

آورده باشم

و راستی چه شکری خداوند... چه شکری می شود

که بنده ای شادمان و خندان بازگردد به سویت آنگونه که تودوست داری...

خداوند نزدیکتر از...


نوشته شده در چهارشنبه 90/5/26ساعت 12:0 صبح توسط الهه نظرات ( ) | |

 

دنیا را بد ساخته اند کسی را که دوست داری تورادوست نمیدارد

 

کسی که تو رادوست دارد تو او را دوست نمیداری

 

کسی که دوستش داری و اوهم تو را دوست داردبه رسم و ائیین

 

هرگز به هم نمیرسند و این رنج است....

 

 

 زندگی قطره اشکیست که از گونه تبدار یتیمی گذرد

 

بت

 

می رسدروزی که فریاد وفا را سرکنی

 

می رسدروزی که احساس مراباورکنی

 

می رسد روزی که نادم باشی از رفتار خود

 

خاطرات رفته ام راموبه موازبرکنی

 

می رسدروزی که تنها ماندازمن یادگار

 

نامه های کهنه ای راکه به اشکت ترکنی

 

می رسد روزی که اشکت سرشود درپای من

 

آن زمان احساس امروز مرا باور کنی

 

 


نوشته شده در دوشنبه 90/5/24ساعت 12:59 صبح توسط الهه نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ