آبان 90 - افسوس که روزگار بر خلاف ارزوهایم گذشت افسوس......
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
افسوس که روزگار بر خلاف ارزوهایم گذشت افسوس......

حالا که همش تو رویاست بذار دلتنگت بمونم

مرگ بیداری برا من اینو خیلی خوب می دونم

بذار عاشقت بمونم بذار عاشقت بمونم

بذار عاشقت بمونم

قلب من می گه که هستی اما چشمام می گه نیستی

خیلی سخته باورم شه که تو پیشم دیگه نیستی

بگو که هنوز چشاتو رو به عشق من نبستی

چشم من می گه تو رفتی اما قلبم می گه هستی

مگه میشه تو نباشی تو مثه نفس می مونی

دستای گرمتو کاشکی تو به دستم برسونی

دستم بی تو بی پناه ِ می میرم وقتی نیستی

مگه میشه باورم شه که تو پیشم دیگه نیستی

حالا که همش خیاله بذار دستاتو بگیرم

بذار تو فرض محالم با تو باشم تا بمیرم

بذار عاشقت بمونم بذار عاشقت بمونم

حالا که همش تو رویاست بذار دلتنگت بمونم

مرگ بیداری برا من اینو خیلی خوب می دونم

بذار عاشقت بمونم بذار عاشقت بمونم

بذار عاشقت بمونم
 

نوشته شده در سه شنبه 90/8/10ساعت 3:24 عصر توسط الهه نظرات ( ) | |

 

برای دنیا یک نفر                      ویک نفر برای یه دنیا                                  

سلام دوستان عزیز داداشا ابجی ها گلم یه مشکلی دارم برام دعا کنید زودتر حل بشه التماس دعا مخصوص دوستتون دارممممممممممممممممممممممممممم


نوشته شده در سه شنبه 90/8/10ساعت 3:24 عصر توسط الهه نظرات ( ) | |

هرکی تنهاس بیاد

 

 
 
چشمای من میل به گریه داره       میخواد بباره
 

دل نمیدونی که چه حالی داره       چه حالی داره

 

از درو دیوار واسه دل میباره       خدا میباره

 

واسه به جز گریه دوا نداره           خدا نداره

 

زندگی آی زندگی خسته ام           خسته ام

 

گوشه ی زندونه دست و پا بسته ام  

   

هر چی تودنیا همه مال منه

 

 روزی هزار بار دل من میشکنه

 

دل دیگه اون طاقتارو نداره          خدا نداره

 

پشت سر هم داره بد میاره            خدا میاره

 

از درو دیوار واسه دل میباره       خدا میباره


نوشته شده در سه شنبه 90/8/10ساعت 3:24 عصر توسط الهه نظرات ( ) | |

خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما

لرزیدم... بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من

میخندد... خسته شدم بس که تنها دویدم... اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم

بوسه بزن... می خواهم با تو گریه کنم ... خسته شدم بس که... تنها گریه کردم... می

خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...خسته شدم بس که تنها

ایستادم





نوشته شده در سه شنبه 90/8/10ساعت 3:24 عصر توسط الهه نظرات ( ) | |

من به به پرواز نیندیشم

من به تو می اندیشم به تو که قشنگتر از

اندیشه ی یک پروازی

برگرد تا

اسمانی شوم عزیزترنم

گلم فکرکردن بهت هم لذت بخشه...


نوشته شده در سه شنبه 90/8/10ساعت 3:24 عصر توسط الهه نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4      >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ