دلم میخواهد یک روز، تقدیر به جای گره انداختن در کار آدمها، اشتباهی بکند، و میان دستان من و تو ، گره هی کور بیاندازد، که با دندان هم باز نشود... تنهایی یعنی آنقدر یک خاطره را مرور کنی که نخ نما شود...! نمیدانم چــــــــــــــــــــــــــرا ؟؟؟؟؟ باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت .. دعـــــــــــــــــــــــــــــــا کردم !! مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟ بـگـذار سـخـت باشم و سـرد !! بـاران کـه بـاریــد... چـتـر بـگـیـرم و چـکـمـه!!! خـورشـیـد کـه تـابـیـد... پـنـجـره ببـندم و تـاریـک !!! اشـک کـه آمـد... دسـتـمـالـی بـردارم و خـشـک !!! نـیـشخـنـدی بـزنـم و سـوت...
چرا وقتی میروی همه جا تاریک میشود؟ انگار از اول مرده بودم، وترسیده بودم، وتو هم نبودی، نه اینکه گریه کنم،،،نه فقط دارم تعریف میکنم،چرا بغض کرده بودم، وآرام نمیگرفتم،،، دلتنگیام را به کی بگویم وقتی نیستی؟ تا کجا راه بروم تا تمام شوم؟ مثل یک جاده نیستی که! همین گاهی باید به دور خود، یک دیوار تنهایی کشید، نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی، بلکه برای اینکه ببینی، برای چه کسانی اهمیت داری، که این دیوار را بشکنند!!! تو که می دانی دلم چقدر هوایت را کرده....
شاید به رسم عادت پروانگی،
او کـه رفـت،
مرحبا بر دل ابری هوا ،
هر کجا هستی باش ،
آسمانت آبی ،
و تمام دلت از غصه دنیا خالی...
من هم عادت نمیکنم
تو که میدانی چشم هایم بهانه ی نگاهت را می گیرند..
تو که صدای فریاد انتظار را از قلبم می شنوی ....
تو که می دانی دلم برایت تنگ شده...
چرا یک ذره...
اندازه یک سر سوزن،
آمدنت نمی آید؟ <\/h1>
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |