از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
گر گله ای هم هست دگر حوصله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
جز این دست مرا مشغله ای نیست
دیریست که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست
خاک شد هر که بر این خاک زیست
خاک چه داند که در این خاک کیست
سر انجام که باید رفت
خوشا انکه پاک امدو پاک رفت
من خراب دل خویشم
تو خراب من الوده مشو
اگر صد سال در بیابان اواره شوی
بهتر از ان است که محتاج نامردان شوی
با همه دریا دلی دل به دریا زدم
پشت پا بر اصل بی بنیاد این دنیا زدم
هزگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را
هرگز نمیگیرد کسی در قلب من جای تو را
ای دوست مزن زخم زبان جای نصیحت
بگذار ببارد بر سرم سنگ مصیبت
شبی به دنبال معنایی بر دوست میگشتم
تو بالاتر از هر ذهنی ومن بیهوده میگشتم
از صفحات مختلف دیدن فرمایید منتظر نظرهای قشنگتون هستم فعلا بای
بخدا نگو........خدایا مشکل بزرگی دارم
به مشکلت بگو من خدای بزرگی دارم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق زهر بی سر وپایی نکنیم
اخر ای یار از تو جدایم کردند
گنجم از دست گرفتند و گدایم کردند
من بلبلی بودم واز عشق گلی خواندم
ولی افسوس که از عشقم جدایم کردند
به نامردی نامردان قسم خوردم
نامردی کنم در حق نامردان
به من نگاه کن!!!!!!!!!!!
بگذار من در سکوت صدای نگاه تو
تراژدی مرگ همه فریادها را تجربه
کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
زیر روشنایی مات ماه ، گردش کنیم...
آسمان کاملاً صاف بود.
مهذا، پاره ابر سیاه ، صورت نازنین ماه را ، در سیاهی خود ناپدید می کرد...
گفتم : آسمان به این صافی معلوم نیست این قطعه ابر سیاه ، از گریبان ما چه می خواهد؟
اشاره به ابر کرد ، آهی کشید و گفت: آن...
آن ابر نیست ! عصاره است. عصاره ناله های پنهانی عشاق واقعی است...
روی ماه را می پوشاند ، تا ماه شاهد عشق دروغ من و تو نباشد...
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |