افسوس که روزگار بر خلاف ارزوهایم گذشت افسوس......
اسکله ی ناز چشات کاری دارم یه قایقم تو ساعته یه ربع به عشق عقربه ی دقایقم گرمی دستای تو رو به صدتا دنیا نمی دم هر وقت که یارم تو بودی بی کسیو نفهمیدم تو بند دل سلول عشق حبس نگاتو می کشم ولی بازم رو میله ها ش عکس چشاتو می کشم آی قصه ی بی سر و ته شعر بدون قافیه برای مرگ این دختر نبودن تو کافیه
نوشته شده در جمعه 90/9/18ساعت
11:37 عصر توسط الهه نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |