باز هم ستاره به ستاره جستوجویت کردم ولی نیافتمت
از کهکشان دلسپردگی من خسته شدی که تاب ماندن نیاوردی و بی خبر رفتی؟
مهتاب کهکشان نیافتنی من
آنقدر بی تاب دیدنت شده ام که دلتنگی ام را به قاصدک سپردم
و با هزار شعر و ترانه رقصان به سوی تو فرستادم.
روزها و شب ها به دنبال تو آمدند و تو را ندیدند.
قاصدک هم برنگشت.شاید او هم شیفته نگاه مهربانت شد.
باشد,اشکالی ندارد. تو عزیزی,اگه یه قاصدک هم از من قبول کنی,خودش دنیایی است.
کاش یاس هایی که برایت پرپر شدند و به سویت آمدند
دوست داشتنم را برایت آواز کنند. کاش باران بعدازظهرهایت تو را به یاد اشک های من بیندازد.
نازنین,هر پرنده سفرکرده ای از تو می خواند.
و هر غنچه ای که می شکفد نام تو را به زبان می آورد.
نیم نگاهی به روزهای تنهایی ام کن و لحظه های زرد و بی صدای مرا تو آبی و ترانه باران کن.
بگذار باز هم قاصدک ترانه های من در هوای دلتنگی تو پرواز کند.
همین حوالی بی قراری ها باز هم گل های بی تابی شکفته زیبا
امشب,شام غریبانه عاشقانه من و تو است.
به یادت مثل شمع می سوزم و ذره ذره ,وجودم آب می شود .
تو هم به یاد بی تابی هایم شمعی روشن کن و بگذار مثل من بسوزد
مهربانی باران
یادم کن در هر شبی که بی ستاره باشد.
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |