افسوس که روزگار بر خلاف ارزوهایم گذشت افسوس......
زمان؟؟؟؟!!! اعتماد ؟؟؟؟!!!! خیانت !!!!!!!!!!!!!! یادش به خیر یا شایدم نه بخیر چند سال پیشا خدا خدا میکردم همونی که نمیخوام اسمشو بیارم زودتر بیاد ....و الان خدا خدا میکنم اون زودتر از زندگی ام بره ........... چقدر بهش التماس کردم مه برگرده ...زهی خیال باطل که غرورم و دارم واسه کسی میشکنم که منو تو قلبش و ذهنش کشته ....... تیک تیک !! تیک تیک !!! زمان ؟ ساعت ؟ چیو تو سرم میکوبونی ؟؟؟؟ خودم میدونم .....آره میدونم .... عاشق بودم ...کاری کرد که دیگه نباشم .... می خواستم مادر شم ...همه چیو تو من کشت ....... تیک تیک!!!! تیک تیک !!!! خدایا ...خدایا...چرا عشق واقعی رو تجربه نکردم .....
نوشته شده در جمعه 90/4/10ساعت
1:44 صبح توسط الهه نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |