ساده بودم ساده دیدم ساده دل باختم ساده عاشق شدم ساده حفظش کردم ساده کنارش موندم ساده گفتم دوستت دارم ساده نگاهم کرد و خندید ساده گفت ازت دلیل می خوام ساده از کنارم گذشت و بی دلیل رفت غافل از اینکه عشق نیازی به دلیل نداره و بی خبر از اینکه چیزی که ابدی و ماندگاره سادگیه
اما در همراهی خود حد فاصل را نگه دارید و بگذارید بادهای آسمان در میان شما به رقص در آیند به یکدیگرعشق بورزید اما از عشق بند مسازید بگذارید که عشق دریای مواجی باشد در میان دو ساحل روحهای شما از نان خود به یکدیگر بدهید اما از یک تکه نان مخورید با هم بخوانید و شادی کنید ولی یکدیگر را تنها بگذارید همن گونه که تارهای تار تنها هستند با آن که از یک نغمه به ارتعاش در می آیند دل خود را به یکدیگر دهید اما نه برای نگه داری زیرا که تنها دست زندگی می تواند دلهای تان را نگه دارد در کنار یکدیگر بایستید اما نه تنگاتنگ زیرا که ستون های معبد دور از هم ایستاده اند و درخت بلوط وسرو در سایه ی یکدیگر نمی بالند. عشق به مانند جویباری می ماند که شاداب و روان است ونفرت به مانند مردابی می ماند که اگر عشق به نفرت مبدل شود این جویبار به مرداب سرازیر می شود... پس عشق تان را طوری پایه ریزی کنید که جویبار عشق به دریای محبت و دوستی سرازیر شود نه بر باتلاق نفرت اگر برای عشقت حرکت نکنی به حال سکون در می آید ودر عشق می میری و در انتها به مرداب تبدیل می شوی یک جویبار در راه به سنگها و موانعی برخورد میکند پس در راه عشق هم شکست است و هم موانعه در راه که باید آنها را پشت سر گذاشت تا بتوان به دریای محبت و دوستی رسید پس راههای رسیدن به دریای محبت همراه با عشق زیاد است ولی بستگی به خود انسان دارد که از چه راهی بخواهد به این دریای محبت برسد اگه یک روز یک نفر دلت رو شکست صداش رو در نیار چون یک روز یکی دل خودشو می شکنه اون روز صداش در میاد بی وفایی کم گناهی نیست در دامان عشق گفتی دوستت دارم...حتی بیشتر از چشمانم...ولی اکنون می فهمم از من بیزاری... گفتی رهایت نمی کنم...حتی در لحظه های بی کسی...ولی اکنون میبینم چگونه رهایم کردی... چه ساده از من گذشتی.... حتی ساده تر از گذشتن زمان بر روی دیوارهای خانه... حتی ساده تر از گذشتن باد از کنار پنجره های بسته شده... چه ساده رهایم کردی... حتی ساده تر از رها شدن پرنده ای در آسمان حتی ساده تر از رها شدن گیسوان عاشقی در باد...
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |