الهه - افسوس که روزگار بر خلاف ارزوهایم گذشت افسوس......
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
افسوس که روزگار بر خلاف ارزوهایم گذشت افسوس......

سلاممممممممممممممم

لطفا به به تمامی صفحات سر بزنید منتظر نظرهای قشنگتون هستم مرسی موفق باشید (روی الهه93 کلیک کنید)


نوشته شده در دوشنبه 90/5/17ساعت 12:0 صبح توسط الهه نظرات ( ) | |

درسته دل بی کسم تنهاست اما قرار نیست به هر 
قیمتی حرفهای کنایه آمیز رو به جونش بخره ....

دلم تنهاست اما عقلم که خالی نیست پس معنا و
مفهومه حرفهارو خوب می فهمه ...

دلم تنهاست اما حد و مرزش رو خوب می دونه ...

دل من تنهاست اما قرار نیست آدمارو اسیر تنهایی
خودش بکنه ...

دل من تنهاست مهربون اما ازش نترس آزاری نداره!
ازش فراری نباش قرار نیست دل مهربون تورو درگیر
تنهایی خودش بکنه ...!

دلم تنهاست اما آزادی آدمارو خوب می فهمه پس

نگران آزادیت نباش ...!

مهربونای دلم رو دوست دارم اما دل تنهام با غرور

پنهون کرده تو خودش رو هم دوست دارم ...

باز هم بازی روزگار دلتنگ و بهونه گیرم کرده ، که
آخرش منتهی میشه به هذیون گفتن ...!!!

  

 

......


نوشته شده در شنبه 90/5/15ساعت 1:41 صبح توسط الهه نظرات ( ) | |

بوسه های لب تو بر لب من جاری شد

      این چنین عشق به فریاد آمد

           گرمی دست تو بر دستانم

                 داغی آغوشت

                      عطر آن نرم تن داغ تو در وهم بود یا که به رویاهایم

                             همه حسرت به دل عشق نهاد

                                     بوسهات ژاله پر لطف نسیم سحری

                                               و چنین است که آزادهام از عشق تو در اوهامم


نوشته شده در شنبه 90/5/15ساعت 1:41 صبح توسط الهه نظرات ( ) | |

بی تو ای روشنگر شبهای من
بوسه می زد ناله بر لبهای من
در بلور اشک من یاد تو بود
در سکوت سینه فریاد تو بود
مخمل سرخ شفق رنگ تو داشت
پرده های ساز آهنگ تو داشت

تو شادی گذشتمی، بخت سعید رفتمی
تو این هیاهوی غریب، بهونه قشنگمی
گفتی نگو دوست دارم، حرفتو باور ندارم
اشتباه می کنی باز هم اشتباه می کنی باز هم
دوسِت دارم من به خدا، قدر تمام قصه ها
تو رو قسم به عشقمون، یه شب دیگه پیشم بمون

چرا تو باور نداری حرف دل عاشقمو
چرا تو تنها می ذاری دستهای سرد خستمو
بیا که با صدای تو، مهر سکوت رو می شکنم
هزار هزار شعر و غزل نخونده فریاد می زنم


نوشته شده در شنبه 90/5/15ساعت 1:41 صبح توسط الهه نظرات ( ) | |

 

قاصدک

 

قاصدک هان چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی اما،اما
گرد بام و بر من
بی ثمر می گردی . . .

انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیّار دیاری
برو آنجا که بود چشم و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند

قاصدک
در دلم من همه کورند و کرند . . .

دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصدک تجربه های همه تلخ با دلم می گوید
که دروغی تو، دروغ
که فریبی تو، فریب !


قاصدک
هان ... ولی ... آخر ... ای وای
راستی آیا رفتی با باد . . .
با توام آی کجا رفتی،آی !

راستی آیا جایی خبری هست هنوز!
مانده خاکستر گرمی،جایی؟
در اجاقی ــ طمع شعله نمی بندم ــ خردک شرری هست هنوز ؟

قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند . . . .

 


نوشته شده در سه شنبه 90/5/11ساعت 1:28 صبح توسط الهه نظرات ( ) | |

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ