برای
دیوانه
گمان کردند چون هیچ ندارد می گرید، اما
قیمت
رسم زندگی این
به همین سادگی... او رفته است و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی
چرا غمگینی ؟؟ این رسم زندگیست
روزگارا تو
باخبر باش
گرچه دلگیرتر از
گرچه فردای
لیک باور
زندگی باید
این شعر توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده و استدلال شگفت انگیزی
وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم، وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم، وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم... و تو، آدم سفید، وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی، سفیدی، وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی، وقتی سردت میشه، آبی ای، وقتی می ترسی، زردی، وقتی مریض میشی، سبزی، و وقتی می میری، خاکستری ای... و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟ باید از جان گذرد هر که شود عاشقشان روزی که سرشتند گل پیکرشان سنگی اندر گلشان بود همان شد دلشان
خریدن عشق هر کس هرچه داشت آورد،
هیچ نداشت و گریست،
هیچکس ندانست که
عشق اشک است ...
است روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی
که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی
پس تنها آواز بخوان...
اگر سخت به من می گیری
که پژمردن من آسان نیست!
دیروزم
غم انگیز مرا می خواند
دارم دلخوشی ها کم نیست
کرد...
داره :
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |